ارتباط وجدان با روح و روان انسان

مسئله وجدان از جمله مسائلی است که تاکنون دانشمندان و فلاسفه جهان مقالات فراوانی درباره آن نوشته‌اند و یکی از فلاسفه معاصر استاد محمدتقی جعفری کتابی با عنوان وجدان نوشته‌اند که به نقد و تحلیل مطالب پرداخته است. ایشان در این کتاب وجدان را چنین تعریف می‌کنند: وجدان از نقطه نظرهای روانشناسی حالات پسیکولوژیک و اخلاقی روان می‌باشد و وجود پدیده‌های روانی خودآگاه را طرح می‌کند.
به طوری که دانشمندان و روان پژوهان در تعریف وجدان آورده‌اند: وجدان نیروی باطن و موثری در نفس آدمی می‌باشد که مهمتر از ماده جسمانی است. بنابراین وجدان یک پدیده متغیر و شخصی می‌باشد که از عوامل خصوصی شخص برانگیخته می‌شود.
و از فلاسفه قدیم مثلا ارسطو در تعریف وجدان می‌توان گفت: نفس انسانی از دو جزء ترکیب یافته است: یکی از آن دو عقل شخصی هر فرد است و دیگری پیرو عقل است که از آن به وجدان تعبیر شده است.
از تعاریفی که شد می‌توان چنین تحلیل کرد عقل انسان به دو قسمت تقسیم می‌شود که از آن به عقل مجرد و عقل عملی تعبیر می‌شود که اگر بخواهیم وجدان را به یکی از این قسمت‌ها مربوط کنیم می‌توان آن را از فعالیت عقل عملی دانست.
زیرا وجدان است که به کمک عقل حس و درک اخلاقی انسان را تحریک می‌کند.
پس وجدان نیرویی است که با کمک عقل، ممیز خوبی‌ها و بدی‌ها و نوعی قاضی و داور انسان می‌باشد به طوری که در مقابل اعمال نیکو مثل عدالت احساس شادی و خرسندی می‌کند و در مقابل ظلم و ستم شکنجه خواهد دید و به پشیمانی و ندامت می‌رسد. ارتباط وجدان با عقل به قدری نزدیک است که عده‌ای گفته‌اند: وجدان به مانند دادگاهی می‌ماند که در تمام قضاوت‌های عقلی نظارت می‌کند و اوست که خوب را از بدو بالعکس تشخیص می‌دهد.
در بعضی از آیات مسئله وجدان به نفس تعبیر شده است به طوری که در داستان حضرت ابراهیم (ع) بعد از شکستن بت‌ها که در (سوره انبیا/ ۶۴) آمده:
فرجعوا الی انفسهم فقالوا انکم انتم الظالمون
آنان به وجدان و فطرتشان بازگشتند و به ضمیرهای خود مراجعه کرده و گفتند حقا که شما ظالم و ستمگرید.
در صورتی که در بعضی از روایات و گفته‌های بزرگان آمده است که مسئله روح و وجدان مترادف یکدیگر هستند. پس وجدان اخلاقی که در تعریف آن آمده است که آگاهی به بعضی از شئون شخصیت، آگاهی به خود به طور عموم تمام شخصیت را مورد توجه قرار می‌دهد، با نمود‌های گوناگونش از فعالیت‌های روح به شمار می‌رود به طوری که ولتر می‌گوید: علم بی‌وجدان ویرانی روح است! در روانشناسی تاثیر کیفیات ذهنی و روحی در رفتار آدمی مورد توجه بسیار قرار می‌گیرد و عوامل مولد اندیشه و کار تحلیل و تجزیه می‌گردد و طرز فعالیت و تاثیر آنها در سرنوشت شخص بررسی می‌گردد.
انسان در مراحل تزکیه نفس و اخلاق خود متوجه می‌شود که عقل ارتباط تنگاتنگی با وجدان دارد به صورتی که وقتی گناهی انجام می‌دهد برای توبه از آن گناه ابتدا وجدان، او را شکنجه می‌دهد که برای چه این گناه را انجام دادی. این نکته نباید فراموش شود که عذاب وجدان و شکنجه به قدری باشد که انسان را ناامید کند به طوری که دچار افسردگی و اضطراب شود. پس خوف و رجاء در اینجا کاملا متعادل باشد نه خوف بر رجاء غلبه کند و نه رجاء بر خوف.
بنابراین وجدان یکی از عوامل مهم برای تزکیه نفس و اخلاق و توبه انسان از گناهی است که انجام داده است.
مخلص کلام اینکه:
ـ از مجموع صحبت‌هایی که فلاسفه درباره وجدان کرده‌اند به این نتیجه می‌رسیم که بعضی از حالات نفسانی منبعث از روح و عقل و وجدان است و تا اینجا به این مسئله می‌رسیم که وجدان ارتباط مستقیم و غیر مستقیم با روح و روان داشته و نقش وجدان در حیات آدمی اثرات عمیقی دارد. همچنان که می‌تواند در تزکیه نفس و روح، را از آلودگی‌ها نجات داده و عقل عملی را تقویت نماید و سعادت و نیکبختی روح را در عالم پس از مرگ تامین نماید.
منبع: قرآن کریم
احمد زمردیان: حقیقت روح
زهرا یوسفی مصری

برگرفته از:www.niazpardaz.ir/

تولدی دوباره

آیا تا بحال به مرحله ایی در زندگی رسیده اید که یک گناه را با علم بر آن چندین بار مکررا مرتکب شوید؟ آیا تابحال شده که در هوای نفس خویش غرق شوید؟ چند بار با خودت عهد بستی که از چشم خویش در نگاه های شهوت انگیز محافظت کنید؟ چند بار این عهد را شکستی؟ آیا تابحال شده که در یک فیلم و یا یک سرگرمی چنان غرق شوید که کلا آن روز نماز نخوانید؟ و هزاران سوال دیگر که ممکن است برای هرکدام از ما پیش آمده باشد.

بعضی مواقع نفس آدمی سرکش و چموش میشود . مثلا تو میدانی که باید چشم را از نگاه شهوت انگیز حفظ کرد ، ولی مکررا و روزانه این عمل شیطانی را مرتکب میشوید ، در ضمن تو همه چیز میدانی ، ضررهای این عمل را هم میدانی ، میدانی که این کار چه عواقب خطرناکی برای نفس دارد ؛ اما باز هم سراغش میروید. چرا ؟ بارها توبه کرده اید ولی براحتی توبه خویش را شکسته اید و این گناه در نظرت به یک چیز عادی تبدیل گشته است. در این حالت راه چاره چیست؟ واقعا راه حل چیست؟ چطوری نفس خویش را پاک کنیم؟ چطوری از این مهلکه رهایی یابیم؟

بعضی ها راه حل شیطانی ارائه داده و میگویند که باید آنقدر آن گناه را مرتکب شویم تا که از چشم آدم بیفتد و بالاخره آن گناه را ترک کند. اما از نظر قرآن این راه حل ، راه حل شیطان است نه خدا. خدای حکیم هیچوقت برای ترک گناه امر به انجام آن گناه نمی کند.

تجربه شخصی یکی از دوستان از زبان خودش : چند سال پیش در ماه رمضان یک روز بسیار تشنه بودم و دلم برای آب خنک بیتابی میکرد. زمانی که وقت افطار شد ، هول شدم و بدون معطلی به طرف ظرف آب یخ حمله کردم. بدون اینکه روزه را با نام خدا افطار کنم ، بدون اینکه به دیگران در سر سفره توجه کنم. بدون اینکه نمازم را به جا آورم. بعد که از آب سیر شدم ، روحم احساس سنگینی میکرد. انگار که نفسم چندین رتبه تنزل کرده است. به عینه تنزل روحم را دیدم. همه چیز را میدانستم ولی نتوانستم خودم را کنترل کنم.در این حالت یک فکری به نظرم رسید . تصمیم گرفتم که تا آخر ماه رمضان از آب خنک استفاده نکنم . این تصمیم را برای تنبیه نفسم خودم گرفتم. ابتدا مشکل بود ولی بعد از چند روز عادت کردم و آن عطش زیاد به مرور از بین رفت. اما اگر این کار را تکرار میکردم و مثلا میگفتم که بابا آن همه دستپاچگی به خاطرتشنگی بود ، بعد از مدتی به این کار عادت میکردم و بکلی روزه روی من بی تاثیر میشد. بعد از یک ماه ممنوعیت ، تازه احساس کردم که آن تنزل روح را تا حدی جبران کرده ام.

بله یک جاهایی نفس آدمی سرکش و چموش میشود و به اصطلاح معروف نافرمانی میکند. در این حالت تنها راه چاره کشتن نفس است. دشمن اصلی آدمی شیطان است. هوای نفس همان وسوسه های شیاطین است. وقتی یک دشمن بهت گیر بده و به هیچ وجه دست بردار نباشد ؛ در این حالت تنها راه چاره مبارزه است ، مبارزه با هوای نفس.

[2:54] واذ قال موسى لقومه یقوم انکم ظلمتم انفسکم باتخاذکم العجل فتوبوا الى بارئکم فاقتلوا انفسکم ذلکم خیر لکم عند بارئکم فتاب علیکم انه هو التواب الرحیم

[2:54] به یاد آورید که موسی به قوم خود گفت: "ای قوم من، شما با پرستش گوساله به نفس خود ستم کردید. پس به درگاه خالق خود توبه کنید و نفس شیطانی خود را بکشید که این نزد پروردگارتان برای شما بهتر است." او توبه شما را پذیرفت. اوست آمرزنده، مهربان ترین.


در آیه بالایی بنی اسرائیل نفسشان چموش میشود ، زیرا آنان از بس که فرمانهای خدا را نادیده گرفته بودند ، به مرور زمان نفسشان تیره شده بود. زمانی که نفس آدمی تیره شود ، دیگر با منطق و فرمان عادی درست نمیشود ، بلکه باید او را کشت. بله خدا به آنها دستور میدهد که نفس خویش را بکشید. کشتن نفس ، زندگی جدیدی را برای شما به ارمغان میاورد. کشتن نفس از شما یک آدم دیگه میسازد. کشتن نفس یک تولد دیگر است.اگر یک گناه را نمیتوانید ترک کنید و بارها توبه کرده ولی مجددا به طرف آن گناه رفته اید. اگر میخواهید که یک آدم پاک باشید و از منجلاب گناهان برهید ، نفس خویش را بکشید ، تا به یک آدم دیگر تبدیل شوید ، تا دوباره از مادر متولد شوید ، تا زندگی شما 360 درجه تغییر کند. به آزمایشش می ارزد.کشتن نفس از شما یک آدم دیگر میسازد. کشتن نفس آخرین چاره است و خیلی از مواقع کارساز هم هست. با کشتن نفس خویش شما به یک آدم فوق العاده تبدیل میشوید ، چشم و گوش شما همان چشم و گوش قبلی است ولی روح شما و باطن شما همان قبلیه نیست وبسیار به خدا نزدیکتر شده اید. فقط کافی است در کشتن نفس خویش ، هدفتان خدایی باشد. این نکته خیلی مهم است که در تنبیه نفس ، چه کسی را مد نظر قرار دهید. اگر در تنبیه نفس ، خدا را در نظر نداشته باشید ، دوباره به یک گودال دیگر خواهید افتاد و دوباره در دام شیطان می افتید. جهت درک بیشتر چند مثال عرض میکنم.

مثال یک : او به یک سریال تلویزیونی آنچنان علاقمند بود که نمازش را همیشه از دست میداد. معطل بود تا در وسط فیلم پیام بازرگانی پخش شود و بعد او در این فرصت نمازش را بخواند. در این حالت نفس او سرکش شده است و نیاز به تنبیه دارد. دراین حالت نفس او منطق حالیش نیست و باید تحریم و تنبیه شود. میتوانی عمدا برای تنبیه نفس نماز را در حین پخش سریال بخوانی و به این طریق از هوای نفس اطاعت نکنید.

مثال دو : او همیشه از یک مسیر مشخص به سر کارش میرفت و در این مسیر مکررا مشغول چشم چرانی بود. این عمل برای او به یک عادت تبدیل شده بود ، همه چیز را هم میدانست ، میدانست که خدا از این کار منع کرده است و به مومنان دستور داده که چشمشان را از نگاه های شهوت انگیز حفظ کنند ، اما با این حال او قادر به کنترل خویش نبود. در این حالت او میتواند خود را مجبور کند که از آن مسیر عبور نکند و یا اینکه در حین عبور به هیچ نامحرمی نگاه نکند و به این طریق نفس خویش را تنبیه کند. این آخرین راه حل است. بله تنبیه نفس و تحریم نفس آخرین راه حل است. اما باید توجه شود که این تنبیه ها را فقط باید در مورد نفس خویش اجرا کنید. این تنبیه ها را نباید به دیگران هم اجبار کنید. هر کسی باید برای کشتن نفس خویش ، خودش تصمیم بگیرد . متاسفانه بعضی از مسلمانان به اسم امر به معروف ونهی از منکر ، به دیگران زور میگویند و سلایق خویش را به دیگران تحمیل میکنند و این با اسلام که دین صلح و آشتی است منافات دارد. ما نباید سلایق و ایده های شخصی خویش را به دیگران تحمیل کنیم. هرکسی باید به روش خویش مشکل نفس خویش را تشخیص داده و نفسش را تنبیه کند و این تنبیه فقط جنبه شخصی دارد. ما نباید روشهای تزکیه نفس خویش را به دیگران امر کنیم و آن را به یک قانون تبدیل کنیم. زیرا اینجوری نتیجه برعکس میدهد.

مثال سه : او همیشه با زنهای فامیل جمع میشود و مشغول غیبت میشود. مدام مشغول بحثهای چشم و هم چشمی است. او با علم به این موضوع ، این عمل خلاف را مرتکب میشود. او قادر به ترک این عادت غلط خویش نیست و به شدت باعث تنزل نفس خویش شده است. باید در همه حال دانست که نفسهای ضعیف وارد بهشت نخواهند شد. در این حالت او میتواند جهت تنبیه نفس خویش ، این جلسات را به یک طریقی که خود تشخیص میدهد ، بر خود تحریم کند. بله بعضی مواقع باید نفس را کشت و الا کار دستتان میدهد.

در کل این چند مثال عرض شد تا که منظورم را برسانم و الا در این موارد مثال زیاد است. در کل اگر نفس شما به طغیان رسیده است و چموش شده است باید هرچه زودتر یک فکری براش بکنید والا شما را وارد مرحله شرک میکند و برای همیشه بدبخت میشوید. اگر فکرهای گناه آلود به فکرت زد ، فورا خودت را به یک چیز دیگری مشغول کن . به همین خاطر خدای مهربان میفرماید که برای دوری از گناه از صبر و نماز کمک بگیرید. بله نماز برای اینه که در فکر خدا فرو برید و دیگر فکرهای وسوسه انگیز شما قطع شود. اگر میبینید که همسایه شما پوشاک آنچنانی ندارد ، برای ترقی نفس خویش تو هم پوشاک گرانقیمت نپوش. اگر میبینید که فامیل شما وضع مالی اش خوب نیست و تو کمکش نکرده اید ؛ برای تنبیه نفس خویش ، غذاها و خرجهای پر هزینه را بر خود تحریم کن (این راه حلها را برای مثال عرض کردم ، شما خود میتوانید روش خویش را برای تنبیه نفس خویش بکارگیرید) . توجه کنید که اینها احکام دینی نیستند ، بلکه اینها روشهایی هستند برای کشتن نفس. خدای مهربان برای نفسهای سرکش دستور به کشتن داده است. اما باز هم تکرار میکنم که ما نباید روشهای کشتن نفس خویش را به اسم امر به معروف ونهی از منکر به دیگران تحمیل کنیم. مثلا یکی میاد در رمضان آب یخ نمی نوشد و یا اینکه لباس با طرح خاصی را نمی پوشد، در این حالت اینها احکام دینی نیستند و فقط تجربه های شخصی هستند و نباید به اسم امر به معروف ونهی از منکر ، آن را به دیگران امر ونهی کرد. در واقع شما خودت اگر بتوانید نفس خویش را کنترل کنید ، بهترین امر به معروف و نهی از منکر را انجام داده اید. هرکسی باید خودش شخصا نفس خویش را کنترل و تنبیه کند. در این مورد نباید هیچگونه اجباری به اسم دین اعمال شود زیرا در حالت اجبار دیگر آن عمل و تنبیه در مورد نفس کوچکترین اثری ندارد.

نفسهای ضعیف وارد بهشت نخواهند شد. فقط نفسهای مطمئن و پاک وارد بهشت خواهند شد. از همین حالا نفس خویش را تزکیه دهید ، به فردا واگذار نکن. همین به فردا انداختنهاست که باعث بدبختی آدمی میشود. http://godisoneland.blogspot.com

                                 منبع:

بهترین اوقات برای توبه

بهترین اوقات برای توبه

ساعت عبادت و دعا

در طول ساعات شبانه روز ، ساعات خاصّى به عنوان بهترین ساعات استغفار ، و در طول هفته ، شب و روز خاصّى به عنوان برترین روزها براى طلب آمرزش از خداوند و در طول سال ، ماه هاى خاصّى به عنوان بهترین ماه براى استغفار و عذرخواهى از پروردگار ، یاد شده اند که باید غنیمت شمرده شوند .

اگر این اوقات را دوران طلایى عمر انسان بنامیم ، با توجّه به آثار گرانبهایى که این عمل مبارک دارد ، سخن گزافى نگفته ایم . بلکه گفتار زیبایى است که ریشه در قرآن و کلمات نورانى پیامبر و اهل بیت (علیهم السلام)دارد . و کسى که طالب کمال و معنویّت و در جستجوى کیمیاى سعادت است باید از این فرصت هاى طلایى ، استفاده کند و دل و جان خویش را بدان مزیّن سازد.


سحر هر شب

یکى از اوقاتى که استغفار در آن ، از ارزش والایى برخوردار است و آثار پر بارى را براى دین و دنیاى انسان به ارمغان مى آورد ، وقت سحر است . خداوند در تعریف از بندگان صالح خویش مى فرماید:

«کانُوا قلیلاً مِنَ اللَّیْلِ ما یَهْجَعُونَ * وَ بِالأَسْحارِ هُمْ یَسْتَغْفِرُونَ»(1) ؛ متّقین در دنیا چنین بودند که کمى از شب را مى خوابیدند ، و در سحرگاهان استغفار مى کردند. روش همه انبیا ، اوصیا و اولیاى خدا نیز بر این بوده که استغفار سحرگاه آنان ترک نگردد ،چون نیک در یافته بودند که هر کس به جایى رسیده است از بیدارى ثلث آخر شب و استغفار در سحر بوده است

امام صادق (علیه السلام) ، در حدیثى نورانى به جایگاه و تعداد استغفار در این ساعت ، اشاره مى کنند ، تا شیعیان و دوستانشان از برکات این ساعات محروم نگردند و از این فیض بزرگ بى بهره نباشند حضرتش مى فرمایند:

إِسْتَغْفِرِاللهَ فِى الوِتْرِ سَبْعینَ مَرَّةً .(2) در ( قنوت ) نماز وتر هفتاد مرتبه از خدا طلب آمرزش نما ،استغفار کـن . هنگامى که رسول خدا (صلى الله علیه وآله وسلم) براى مناجات با خدا در این ساعت برمى خاستند در قنوت نماز وتر خود هفتاد مرتبه به خداوند عرض مى کردند: « أَسْتَغْفِرُاللهَ رَبّى وَ أتُوبُ إِلَیْهِ » .(3) ؛ از پروردگارم طلب آمرزش مى کنم و به سوى او باز مى گردم .

هر کس بعد از نماز صبح هفتاد مرتبه از خدا آمرزش طلبیده و استغفار کند، خداوند او را مى بخشد اگر چه در آن روز بیش از هفتاد هزار گناه کند
بعد از نافله فجر

دوّمین ساعتى که در شبانه روز، براى استغفار و درخواست آمرزش از خداوند تعیین گشته است و از فضایل بالایى برخوردار است، بعد از نافله فجر و قبل از نماز صبح است .

پیامبر اکرم (صلى الله علیه وآله وسلم) ، استغفارى را براى این ساعت ذکر کرده و برکات فراوانى را براى آن بیان مى نمایند :

کسى که در این ساعت استغفار کند ، خداوند تمام گناهانش را مى آمرزد ، اگر چه گناهانش آسمان ها و زمین هاى هفتگانه را پر کرده باشد و به سنگینى کوه ها و تعداد قطرات باران و به عدد آنچه در دشت و دریا است ، باشد . و به همین اندازه برایش حسنات نوشته مى شود.و هر بنده اى که در شب یا روزى که این استغفار را تلاوت مى کند بمیرد ، داخل بهشت مى گردد ، و هیچ گاه فقیر نمى شود.(1)
دعا
بعد از نماز صبح

سوّمین ساعتى که در طول شبانه روز به استغفار در آن سفارش اکید شده است ، هر روز بعد از نماز صبح است . براى استغفار در این ساعت ، آثار پر بارى ذکر شده است .

امام باقر (علیه السلام) در سخنى زیبا مى فرمایند :

هر کس بعد از نماز صبح هفتاد مرتبه از خدا آمرزش طلبیده و استغفار کند ، خداوند او را مى بخشد اگر چه در آن روز بیش از هفتاد هزار گناه کند!(5)


بعد از نماز عصر

چهارمین زمانى که در طول شبانه روز ، براى استغفار و عذرخواهى از خداوند، تعیین شده است و ثواب زیادى براى آن ذکر گردیده است ، بعد از نماز عصر است که داراى برکات فراوانى است .

امام صادق (علیه السلام) در فضیلت استغفار در این ساعت مى فرمایند:

هر کس بعد از نماز عصر ، هفتاد مرتبه استغفار کند و از خدا آمرزش طلبد ، خدا در آن روز هفتصد گناه او را مى آمرزد ، و اگر خودش گناهى نداشته باشد ، گناه پدرش را مى آمرزد ، و اگر پدرش هم گناهى نکرده باشد ، گناه مادرش را مى آمرزد و چنانچه مادرش هم بى گناه باشد ، گناه برادرش را مى بخشد و اگر برادرش هم گناهى نداشته باشد ، خدا گناه خواهرش را مى بخشد و اگر براى خواهرش هم گناهى نباشد ، گناه سایر اقوام و بستگانش را ، هر کدام که نزدیکتر به او باشند و گناهى داشته باشند مى آمرزد .(6)
کسى که بعداز نافله فجر استغفار کند ، خداوند تمام گناهانش را مى آمرزد ، اگر چه گناهانش آسمان ها و زمین هاى هفتگانه را پر کرده باشد و به سنگینى کوه ها و تعداد قطرات باران و به عدد آنچه در دشت و دریا است، باشد
هنگام خواب

پنجمین وقتى که نسبت به استغفار در آن سفارش شده و از عوامل ریزش گناهان ، همچون افتادن برگ درختان ، شمرده شده است هنگام خواب است .

امام صادق (علیه السلام) در اهمیّت توجّه به خدا و طلب آمرزش از آن ذات مهربان در این ساعت مى فرمایند: اگر کسى هنگامى که براى استراحت و خوابیدن ، به بستر مى رود صد مرتبه بگوید: «لاْ إِلـهَ إِلاَّ اللهَ » خدا خانه اى در بهشت برایش بنا مى کند . و اگر صد مرتبه از خدا آمرزش طلبیده و استغفار کند ، گناهانش مى ریزد همان گونه که برگ هاى درخت مى ریزد .(7)
دعا
بعد از گفتن تسبیح حضرت زهرا (علیها السلام)

ششمین ساعتى که در شبانه روز ، براى استغفار مطلوب دانسته شده و بدان تأکید شده است ، بعد از گفتن تسبیح حضرت زهرا (علیها السلام)است که مایه ریزش گناه و دست یافتن به برکات استغفار است .

محمّد بن مسلم گوید: امام باقر (علیه السلام) فرمودند:

هر کس تسبیح حضرت فاطمه (علیها السلام) را گوید و سپس استغفار کند ، تمام گناهانش آمرزیده مى شود . این تسبیح در زبان صد تسبیح ، و در میزان هزار تسبیح به حساب مى آید ، شیطان را دور مى سازد و خداى رحمان را خشنود مى کند.(8)


بعد از نماز واجب

هفتمین موردى که به استغفار در آن سفارش شده است و عامل ریزش همه گناهان به حساب آمده ، بعد از هر نماز واجب است.

امام باقر (علیه السلام) مى فرمایند:

هر کس بعد از نماز واجب ، قبل از آن که از حال نماز خارج شده و پایش را تکان دهد سه مرتبه بگوید:

« أَسْتَغْفِرُاللهَ الَّذى لا إِلـهَ إِلاّ هُو الْحَىُّ الْقَیُّومُ ذُوالجَلالِ وَ الإِکرامِ وَ أَتُوبُ إِلَیْهِ ».(9) خداوند همه گناهانش را مى بخشد ، اگر چه به اندازه کف دریا باشد.
انبیاى عظام الهى (علیهم السلام) با این که داراى مقام استجابت دعا بودند ولى اگر از آن ها تقاضاى دعایى مى شد به شب جمعه و سحر آن موکول مى کردند
سحر شب جمعه

علاوه بر ساعات شبانه روز ، در طول هفته نیز به استغفار در شب و روز خاصّى سفارش و تأکید شده است که شایسته دقّت و بهره جستن هستند. مهمترین شبى که در طول هفته به استغفار در آن سفارش شده است ، شب جمعه و مخصوصاً سحر آن است .

صرف نظر از آیات و روایاتى که براى بیدارى در ثلث آخر شب و استغفار در سحر آثار پر بارى نقل مى کند و بیانگر مواظبت تامِّ انبیا ، اوصیا و اولیاى خدا ، نسبت به استغفار در سحرگاهان است در روایات براى شب جمعه و بیدارى در سحر آن ، ارزش و بهاى مضاعفى ذکر شده است و تأکید بیش از حدّى ، نسبت به بیدارى و مناجات با حقّو طلب آمرزش از خداوند ، در این شب دیده مى شود.(10)

انبیاى عظام الهى (علیهم السلام) با این که داراى مقام استجابت دعا بودند ولى اگر از آنها تقاضاى دعایى مى شد به شب جمعه و سحر آن موکول مى کردند .
عبادت، دعا، سنا، حمد، ستایش
صبح جمعه ، قبل از نماز صبح

دوّمین زمانى که در طول هفته ، براى استغفار در آن ثواب خاصّى در نظر گرفته شده است و برکاتى را متوجّه انسان مى سازد ، روز جمعه بعد از دو رکعت نافله فجر و قبل از نماز صبح است .

ابى حمزه گوید: از امام صادق (علیه السلام) شنیدم مى فرمودند:

هر کس بعد از دو رکعت نافله اى که قبل از نماز صبح در روز جمعه مى خواند، صد مرتبه بگوید: سُبْحانَ رَبّى وَ بِحَمْدِهِ وَ أَسْتَغْفِرُ رَبّى وَ أتُوبُ إِلَیْهِ . خداوند منزلى در بهشت ، براى او بنا مى کند.


عصر جمعه

سوّمین وقتى که در طول هفته از ارزش خاصّى برخوردار است و به استغفار در آن سفارش اکید شده است ، عصر جمعه است. از روایات زیادى استفاده مى شود که روز جمعه همچون شب جمعه ، داراى فضیلت و شرافت است و امامان معصوم (علیهم السلام) شیعیان خویش را به دعاى در ساعات آن دعوت کرده اند و یکى از اوقات استجابت دعا ، عصر جمعه شمرده شده است .


منبع : تجربه شیرین ندامت، محمد حسین یوسفی

فرآوری فاطمه محمدی_گروه دین واندیشه تبیان