چندین حدیث راجع به غسل جمعه

حضرت علی (ع): اگر کسی غسل جمعه را ترک کند او در هم و غم خواهد بود تا جمعه دیگر.

حضرت صادق (ع):غسل جمعه پاک کننده وکفارۀ گناهان است میان دو جمعه. 

 

حضرت رسول اکرم(ص): هر کس غسل جمعه کند گناهانش آمرزیده میشود تماماً و به هر قدمی که بر می دارد از برای غسل جمعه،بیست حسنه برایش نوشته می شود. 

 

حضرت علی(ع): غسل جمعه واجب است بر هر مسلمان 

.

حضرت صادق (ع): غسل کن روز جمعه، مگر آن که مریض باشی که بترسی بر خودت. 

 

حضرت صادق(ع): هر کس عمداً غسل جمعه را ترک کند باید استغفار نماید. 

 

حضرت صادق(ع): غسل جمعه بر هر مرد و زنی چه آزاد باشد چه بنده ، واجب است. 

 

حضرت صادق(ع): وقت غسل جمعه قبل از ظهر بهتر است وهر چه به زوال ظهر نزدیکتر باشد افضل تر است. 

 

حضرت صادق(ع): اگر روز جمعه گذشت روز شنبه قضاء کند واگر روز پنج شنبه رسید ومی ترسد روز جمعه دسترسی به آب پیدا نکند،روز پنج شنبه غسل را بجا آورد. 

 

پیامبر اکرم(ص): هر کس موفق شود چهل جمعه پشت سر هم غسل کند بدنش در قبر نخواهد پوسید.

وجدان کاری در نهج البلاغه

احساس عمومی درباره وجدان

ای وجدان، ای شگفت‌انگیزترین آشنای روح انسانی، ما دیگر به جستجوی کلمه‌ای که بعنوان یک کالبد شایسته روح ترا دربرگیرد تلاش بیهوده نخواهیم کرد، مگر می‌توان اقیانوس پرتلاطم و بی‌ساحل را که هیچ کرانه و ژرفایش پیدا نیست در یک پیمانه کوچک جای داد؟

ای خورشید روح‌افزا ما، پرتو خود را از ما دریغ مدار، اگر هم برای چند لحظه چشم بهم گذاشته و مانند شب پرگان وصل ترا نخواهیم، بالاخره دیدگان خود را از دست نمی‌دهیم، زیرا به خوبی می‌دانیم که چشم بهم گذاشتن و خود را بنابینایی زدن با کوری همان فاصله را دارد که هستی با نیستی، ای مشعل شبهای تاریک ما، چرا ستایشت نکنیم؟ در آن هنگام که گردبادهای طوفانی تمایلات ما به لرزه‌ات درمی‌آورد، چه مقاومتهای آهنینی که از خود نشان نمی‌دهی؟ و چه اندازه نیرو در دفاع مخلصانه از شخصیت انسانی که صرف نمی کنی؟ آری تا آب زلال روح خشتک نشده است ای ماه وش در آن آب زلال می‌لرزی و می‌لرزی و تمام وجود ما را می‌شورانی، آه چه کوششها که برای ادامه درخشندگی شعله‌های ملکوتی خود انجام می‌دهی؟

تا آنگاه  که ظلمات متراکم تمایلات و تبهکاریها تلاش بی‌نهایت ترا خنثی نموده و هنگام خاموشیت فرا رسد در آن موقع با صدای ضعیف زیرپنجه حیوانی هوسهای بنیان کوه ما که با آخرین نفسهای تو همراهست پایان انسانیت را اعلام داشته و به راه خود می‌روی و از افق روح ناپدید می‌گردی، پس از تو دیگر برای انسان جز مشتی رگ و پوست و استخوان و یک عده غزایز کورکورانه چه خواهد ماند؟

در تاریکی شبهای ظلمانی آنجه که همه دادگران و دادپروران و دادرسان به خواب عمیق فرو رفته‌اند. تو ای همیشه بیدار در بستر کاخهای مجلل که انسانهای نیرومندی سربه بالش پر نیایش نهاده و به دریای خویشتن خم شده است و با دربیغوله ای از کوخهای محقر که انسان ضعیفی جسد آزرده خود را بر روی آن فرش نموده و به صدای جویبار خویشتن گوش فرا می‌دهد در هر دو صحنه بساط محاکمه را می‌گسترانی و شرافت توأم با خرسندی یا رذالت توأم با ندامت در چهره درونی هر دو انسان برای تو نمودار می‌گردد، در آن هنگام که می‌خواهیم از قضاوت عادلانه و انعطاف‌ناپذیر تو روگردان می‌شویم و ترا ندیده بگیریم به هرطرف که برمی‌گردیم مانند نورافکن دوار با ما می‌گردی و نور خود را به قیافه تاریک و در هم پیچیده ما می‌افکنی، مگر انسان راه فراری از خویشتن سراغ دارد راستی آدمی کدامین روی خود را نشان می‌دهد آن موقع که می‌خواهد از خویشتن طفره بزند؟

این کبوتر ضعیف و این همای سعادت در مبارزه با کرکس تمایلات تا زنده است بیدار و کوشش می‌کند و دمی از مقاومت نمی‌ایستد تا آنگاه که بال و پر او شکسته شود و موجودیت خود را از دست بدهد.

تعریف وجدان در معنای عام

کلمه وجدان در لغت نامه دهخدا در ردیف کلمات وجد، وجود، اجدان آمده است که به معنای یافتن، مستغنی شدن، دوست داشتن، اندوهگین شدن، شیفتگی، آشفتگی، ذوق و شوق، شور، حالت، خوشحالی و فرح، توانایی و قدرت است و در بین این کلمات وجد ارتباط نزدیکی با وجدان دارد که در اصطلاح در تعریف وجد آمده است آنچه بر قلب بدون تصنع و تکلیف وارد شود وجد نامیده می‌شود و گویند وجد برقهایی است که می‌درخشد و سپس بزودی خاموش می‌گردد. حالت ذوق و شوق صوفیان سماع پسند را وجد می‌گویند. محمدبن محمود آملی می‌گوید وجد واردی است که از حق سبحانه و تعالی برون آید و باطن را از هیبت خود بگرداند بواسطه احداث وصفی همچون حزن یا فرح.

جنید رحمه الله فرمود وجد انقطاع اوصاف است در هنگامیکه ذات به سرور موسوم شود.

در وجد و حال بین چو کبوتر زنند چرخ

بازان کز آشیان طریقت پریده اند «خاقانی»

پس آنانکه در وجد مستغرقند

شب و روز در عین حفظ حقند «سعدی»

گر مطرب حریفان این پارسی بخواند

در وجد و حالت آرد پیران پارسا را «حافظ»

در عرف بعضی، وجدان عبارت است از نفس و نیروها یا قوای باطنه وجدان در مقابل فقدان است که دلالت بر حضور کیفیت حالتی می‌کند برخی دانشمندان گفته‌اند: وجدان نیروی فطری است وجدان به دو دسته تقسیم می‌شود 1- وجدان توحیدی 2- وجدان اخلاقی تعریف وجدان به دو قسمت تقسیم می‌شود 1- تعریف عمومی 2- تعریف خصوصی

تعریف عمومی تعاریفاتی هستند که جنبه کلی و عمومی داشته و نمود مشخصی را بیان نمی‌کند هر پدیده‌ای که در درون ما استقرا پیدا می‌کند ما با آن حقیقت وجدان داریم یعنی آن را دریافته‌ایم خواه این حقیقت به صورت واحدهای مفرد یا بصورت قضایای مرکب و خواه مورد آگاهی روشن یا تاریک یا نیمه روشن قرار بگیرد، وجدانیات نامیده می‌شود. در تعریفات عمومی وجدان قضایایی مطرح هستند که ما واقعیت آنها را در درون انسانی مشاهده می‌کنیم. وجدان از نظر اخلاقی عبارت از آگاهی به بعضی از شئوون «شخصیت» وجدان به معنای فلسفی دریافت درونیست و همچنین شخصیت را می‌توان به دو قسمت اساسی تقسیم کرد: یکی شخصیت خارجی این قسم عبارتست از انعکاس وضع روانی یک فرد در اجتماع مثلاً‌ می‌گوییم شخصیت فلان فرد چنین است . دوم شخصیت واقعی فرد: شخصیت واقعی هر فرد عبارتست از آنکه انسان در سازمان روانی خود به توسط غرایز یا امور اکتسابی ایجاد نموده است.

وجدان از دیدگاههای مختلف:

نویسندگان بزرگ و ادبا چه شرقی و چه غربی آنانکه انسان را از نزدیک و از جهات مختلفی مورد مطالعه قرار داده‌اند درباره قلمرو درونی انسانها هنوز پدیده‌ها را از همدیگر مانند نمودهای فیزیکی مشخص تفکیک ننموده‌اند به همین جهت است گه گاهی دل می‌گویند و مقصودشان وجدان است و گاهی وجدان می‌گویند مرادشان پدیده مخصوصی از دل است. وجدان دارای سه پدیده است: 1- شعور روشن 2- شعور نیمه روشن (شعور نیمه تاریک) 3-  شعور تاریک یا وجدان مخفی لذا ممکن است واحدی در شعور کاملاً‌ تاریک ما بطور ناخودآگاه تحریکاتی ایجاد کند که نه تنها قابل اهمیت بوده باشد بلکه ممکن است سرنوشت روانی ما را کاملاً رهبری نماید به قول مولوی:

چون کسی را خار دریا پیش خلد

پای خود را بر سر زانو نهد

با سر سوزن همی جوید سرش

ور نیابد می کند با لب ترش

خد در پا شد چنین دشواریاب

خار در دل چو بواد واده جواب

خار دل را اگر بدیدی هر خسی

کی غمان را راه بودی بر کسی

از نظر ویکتور هوگو وجدان مرکز اختلاط اوهام و علایق و ابتلات، کوره احلام و کنام افکاریست که انسان از آن شرم دارد.

ابن سینا می‌گوید: اهل معرفت که دارای درون منزه هستند هنگامیکه کثافتهای مادی از خود دور نمودند و از اشتغالات پست رها شدند رو به عالم قدس و سعادت بوده و با کمال اعلی به هیجان درمی‌آیند و برای آنان لذت عالیه‌ای رو می‌دهد.

امیرالمومنین علی علیه‌السلام می‌فرماید: همین خواص و پیشتازان حرفه‌ایی و بی‌وجدانند که تاریخ بشریت را به روز سیاه نشانده اند.

بررسی تاریخ در موضوع وجدان به تاریخ پیدایش بشریت برمی‌گردد و روش وجدان اخلاقی یکی از ارکان تبلیغی پیامبران بوده است.

بزرگترین عامل برقراری عدالت اجتماعی همان وجدان است و بس. در قرآن کریم نمود ماورای طبیعی وجدان در قالب سه مورد آمده است: 1- سرزنش وجدان 2- نظارت وجدان 3- آرامش وجدان.

1-   سرزنش وجدان: « لااقسم بیوم القیامه و الااقسم بالنفس اللوامه.» سوگند به روز رستاخیز خورم و به نفس سرزنش کننده سوگند نمی‌خورم از اینجا نمود سرزنش وجدان بسیار حائز اهمیت که در معرض سوگند و معادل روز رستاخیز قرار گرفته است.

2-   نظارت وجدان: «ان الانسان علی نفسه بصیره و لو القی معاذیره» انسان به درون خود کاملاً آگاه است اگر چه در ظاهر به کردارهای خود عذر می‌تراشد.

3-   اطمینان و آرامش کلی وجدان: «یا ایتها النفس المطئنه ارجعی الی ربک راضیه مرضیه» این نفس با آرامش به سوی خدایت در حالیکه او از تو و تو از او خشنودی برگردم.

اگر ما فعالیت قلب و وجدان را ندیده بگیریم کوششها و فداکاریهای هزاران مردان مصلح و خردمند را که برای جامعه خود انجام داده‌اند بدون اینکه کوچکترین نفع مادی یا شبه مادی در نظر داشته باشند برای ابد بصورت معمای لاینحل خواهد ماند، زیرا اگر وجدان و عظمت تسلیم در مقابل راهنمایی آنرا در نظر نگیریم اینگونه اشخاص که در تمام دورانهای تاریخ نمودار شده‌اند بایستی مردان احمقی بوده باشند که مخالف عقل زندگی خود را به مخاطره انداخته‌اند و از لذایذ شخصی دست کشیده‌اند.

در قرآن کریم آیه‌ای پیرامون کار و ارزش وجود دارد که می‌فرماید: لیس الانسان الا ما سعی(نجم/39) بر انسان چیزی جز آنچه در نتیجه سعی و کوشش بدست آورده نیست. اگر در این آیه دقت کنیم بطور قطع به ارتباط عمیق بین وجدان و کار پی می‌بریم چه اگر کسی خود را براساس تلاش جدی و عمیق استوار نکند یقیناً نتیجه صحیح و نیکویی از آن بدست نخواهد آورد. بنابراین کار فی نفسه دارای ارزش نیست بلکه آن کوشش مفید و موثر است که در سایه جدیت صورت گرفته باشد.

وجدان چیست و تعریف آن کدام است؟ و کار چه توصیفی می‌تواند داشته باشد و مشخصه‌های و مولفه‌های  آن کدام است؟ و چه ارتباطی بین وجدان و کار وجود دارد؟ اینها سوالاتی هستند که در مقاله حاضر درصدد پاسخگویی به آنها هستیم. پیش از همه باید متذکر شویم که استناد اصلی در این نوشتار بر نهج البلاغه و نگرش امیرالمومنین علیه‌السلام نسبت به این دو مساله است.

در تعریف وجدان گفته‌اند که وجدان قوه‌ای در باطن شخص که وی را از نیک و بد اعمال آگاهی دهد. در واقع می‌توان گفت که خداوندتبارک و تعالی برای تمام آدمیان نیرویی را عنایت کرده که آنها در تمام لحظات بپاید و بر آنها متذکر شود که پا از گلیم اختیارات شرعی و عقلی خود فراتر نگذارند و نیز دایره نیک و بد را برای آنها مشخص کند و همچون چراغ فطری باشد که آنها را از افتادن در چاه ندامت برحذر دارد.

به نظر می‌رسد که وجدان علاوه بر این کار، کارکرد دیگری نیز دارد و آن تشخیص کم کاری و استیفای امور کردن است به این معنا که اگر آدمی را وجدانی در کار باشد بطور قطع او را از ارتکاب به کم کاری منع و به اتمام امور و دقت در آنها تشویق و ترغیب خواهد کرد. حال باید پرسید منظور از کار چیست؟

«آنچه از شخصی یا شیئی صادر شود باید تا بدان وسیله هم معیشت فردی و یا نیازهای جمعی مرتفع گردد.»

با توجه به تعریف فوق باید گفت که کار معمولاً برای دو مقصود در دو بخش اصلی و فرعی انجام می‌گیرد به این معنا که یکبار آدمی کار را به منظور رفع نیازهای خود انجام می‌دهد بدون اینکه به منافع جمعی آن توجه و عنایت خاصی داشته باشد، در اینصورت منافع جمعی کار فرعی و سود شخصی و فردی آن اصل محسوب می‌شود و یکبار هم برعکس است یعنی آدمی کار را برای رفع نیازهای جمعی انجام می‌دهد اما نهایت بصورت فرعی نفعی هم به انجام دهنده آن می‌رسد.

حال با توجه به تعاریف و تقسیم‌بندی که از کار و وجدان ارائه کردیم ابتدا به وضع این دو در نهج البلاغه نظری میفکنیم و از آن پس به نسبت رابطه این دو می‌پردازیم.

وجدان در نهج البلاغه:

در نهج البلاغه دارندگان وجدان همان کسانی‌اند که از نعمت قلب سلیم برخوردارند چه وجدان یک امر قلبی است رابطه وثیقی با قلب و اوصاف آن دارد. سخن بر سر این نیست که برخی از مردم از نعمت قلب (دل) محرومند بلکه هدف آن است که بعضی از مردم از داشتن وصف سلامتی قلب محرومند. لذا امیرالمومنین علیه‌السلام می‌فرماید: «فطوبی الذی قلب سلیم اطاع الله من یهدیه و تجنب من یهدیه » (1) «زهی سعادت آن که به یمن داشتن قلبی سالم» هر آن کس را که از داشتن چنین قلبی متنعم است یقیناً آن را در تمام امور حاکم بر خدا خواهد کرد و هرگز بر فرمان او سرپیچی نخواهد نمود.

آن حضرت بی‌بهرگان از قلب سلیم را مایه بی اعتمادی امرای عادل می‌داند و بدین سبب آنها را مورد عتاب قرار می‌دهد. اینگونه اشخاص در نظر آن حضرت توانایی حفظ بیت المال را هم دارند و سپردن امور مسلمین بدانها باعث تخریب امور می‌شود و چون چنین شرایطی برای آدمی بوجود آید بطور قطع خدا نیز در نظرش کم اهمیت جلوه می‌کند و نهایتاً امور مسلمین آنچنان آشفته می‌شود که به تعبیر امیر علیه‌السلام در تاریکی بر آنها شامل و چراغ هدایت خاموش می‌گردد.(2)

آنحضرت در نامه‌ای به ابن عباس می‌نویسد نسبت به وقوع چنین حالتی برای ایشان احساس خطر می‌کند و او را از عروض چنین وضعی بازمیدارد. «اما بعد، بی‌تردید من ترا در امانت خویش شریک کردم و همراز محرم اسرار خود قرارت دادم؛ به گونه‌ای که هیچ یک از یارانم را در مواسات و یاری متقابل و ادای امانت و تعهد بدان مطمئن‌تر از تو نمی‌شناختم. اما تو، همین که دیدی روزگار بر عموزاده‌ات، پارسی کرد، دشمن به اوج خشونت رسید، امانت مسلمانان را شکوه و ارجی نماند... چهره دیگر کردی و همراه و هماهنگ با یاران نیمه راه، بی تفاوتها و خیانتکاران، به کناره‌گیری و بی‌تفاوتی گراییدی و خیانت کردی بی‌کمترین همراهی با عموزاده‌ات، کوششی در ادای امانت و انجام دادن مسئولیت خویش؛ گویی از همان ابتدا نیز مبارزه  و جهادت برای خدا، و بر مبنای برهانی روشن از پروردگارت نبوده است.» (3)  پس این وجدان است که در نتیجه داشتن قلب سلیم بر آدمی در تمام لحظات حاکم است و او را از ارتکاب به امور ناشایست بویژه از دستبرد زدن به بیت المال مسلمین بازمیدارد.

در نهج البلاغه ؛ امیرالمومنین علیه‌السلام برای آدمیان دو گونه محکمه را معین می‌کنند که یکی محکمه روز قیامت است که تا زمان آن روز محشر آدمیان از توبیخ و سرزنش و مجازات آن تا حد معینی در امان است اما علاوه بر آن محکمه دیگری وجود دارد که آن محکمه وجدان است که اگر کسی قلب خود را به امور باطل نیالاید بطور قطع او را در قضاوت و داوری حتی علیه خود کمک خواهد کرد. « و تمثل فی حال تولتیک عنه اقیاله علیک یدعوک الی عفوه ... و انت فی ستره مقیم، و فی سعه فضله منقلب! فلم عیفک فضله و لم یهتک عنک سده .. فما فلنک به لو اطعنه؟» (4) « و درست به هنگامی که از او رخ برتافته‌ای روی کردن او را به خود در نظر آر که تو را به بخشایش فرا می‌خواند... و در حالی که در پناه پرده پوشی او اقامت گزیده‌ای و در پهنه فضلش شناوری! و با این همه فضل خویش را نه تنها از تو دریغ نمی‌کند که پرده برگرفتن از راز تو را نیز روا نمی‌دارد ... پس چه می‌پنداری اگر فرمانش می‌بردی؟» علی علیه‌السلام با چنین مطالبی می‌خواهند یک مطلب را به اثبات رسانند و آن اینکه در آدمی نیرویی وجود دارد که وقتی عفو و بخشش خدا را به یاد آورد او را در طلب بخشش و اطاعت آن خدای مهربان راهنمایی می‌کند و به هنگام مخالفت با او مخالفت می‌کند والا گفتن این سخنان جز اتلاف وقت چیز دیگر نخواهد بود. لذا امیر علیه‌السلام با آگاهی از وجود چنین قوه‌ای آدمیان را اینچنین مورد عتاب و خطاب خود قرار می‌دهد. لذا خطاب علی در این سخنان نیرویی جز نیروی وجدان نیست که نه تنها آدمی را در انجام امور یاری می‌رساند بلکه او را به عبادت و بخشش حق تعالی نیز دعوت می‌کند.

کار در نهج البلاغه:

در ارزش کار و کوشش هیچ تردیدی نیست که اسلام آدمیان را به آن دعوت کرده است. آیتی که در ابتدای سخن متذکر شدیم موید همین نگرش است. احادیث زیادی در ارزش کار و کوشش همین بس که پیامبر صلی‌الله علیه و آله وسلم فرمود: «ملعون من اتقی کله علی الناس، نفرین شده است کسی که بار خود را به دوش مردم اندازد.»

در نهج البلاغه نه تنها کار در مورد دنیا مورد تاکید قرار گرفته بلکه تا آدمی دست به کار نزند قطعاً در آخرت نیز سودی نخواهد شد لذا امیرالمومنین علیه‌السلام می‌فرماید: «العمل المعل، ثم النهایه و الاستقامه، الاستقامه ثم الصبر الصبر، عمل، عمل؛ پس از آن هدف،نیز استقامت، استقامت، سپس صبر، صبر» در جای دیگر فرمود «فبادرو المعاد و سابقوا الاجال فان الناس یوشک ان ینقطع بهم الامل و برهفهم الاجل و ید عنهم باب القومه، پس بسوی معاد بشتابید و بر اجلهای خود پیشی بگیرید، چرا که به زودی رشته آرزوی مردمان بگسلد، مرگشان دریابد و در توبه به روشان بسته شود.»

با توجه به این بیانات می‌توان نتیجه گرفت که تا آدمی در زندگیش جدیت بخرج ندهد، در امر آخرت نیز تساهل و کوتاهی خواهد نمود چه آدمی همچنانکه به زندگی خود اهمیت ندهد و کار مردم را آنچنان که باید و شاید به انجام نرساند در امری که به زعم مردم هنوز واقع نشده، تسامح و تنبلی‌اش زیادتر خواهد شد که! «من قصر فی العمل ابتلی ابالهم، هر آن که اندک بکوشد به افسردگی دچار آید.»

از دیدگاه علی علیه‌السلام ارج و منزلت آدمیان به میزان کارشان مشخص می‌شود و بدون درنظر گرفتن این ارتباط و نسبت عدالتی تحقق پیدا نمی‌کند. علی علیه‌السلام در نامه به یکی از والیانش می‌نویسد: «رنج تلاش هرکسی را عادلانه ارج بنه و به دیگری نسبت مده و در شناخت و بها دادن بدان کوتاهی مکن. هرگز مباد که شرافت و شخصیت کسی وادارت کند که کار و رنج کوچکش را بزرگ بشماری یا کار بزرگ و تلاش گمنامی را کوچک بینی.»

بنابراین در دیدگاه اسلام ملاک اصلی کار انسانهاست و حسب و نسب آنها در ارزش کرده آنها هیچگونه تاثیری نباید داشته باشد بلکه تنها چیزی که ملاک و معیار برتری افراد است در درجه اول تقوی و در ثانی کار و عمل و رنج دست آنهاست. لذا از نظر امیرالمومنین علیه‌السلام یکی از مهمترین ویژگیهای انسان مومن پرکاری است آن حضرت در توضیح این مطلب می‌فرماید:‌«این حقیقت رامسلم بدانید که مومن هر بام تا شام به خویشتن خود با بدبینی می‌نگرد و همواره فزوه‌تر می‌طلبد، پس شما نیز چونان پیشتازان و رهروان گذشته باشید، که با دنیا چونان مسافری خیمه به دوش برخورد می‌کردند و بدین سال منزل به منزل پس پشتش می‌افکندند، بی آنکه به منازل بین راه وابستگی بیایند.» و نیز در اوصاف متقین می‌فرماید:‌«به هیچ وجه از کارهای اندک خویش خشنود نمی‌شوند، کار بسیار خویش را نیز زیاد نمی‌شمارند. بدین سان همواره نسبت به نفس خویش بدبین و از کارنامه خود نگران‌اند.» پس انسان مومن نه تنها اهل شعار نیست بلکه کار زیاد خود را کم می‌بیند و از کار زیاد خود راضی نیست. در حالیکه خیل زیادی از آدمیان که ادعای اسلام هم دارند شعار و حرف و حتی عملشان از عمل و کارشان کمتر است و این مشی علی علیه‌السلام نیست بلکه آنحضرت معتقدند عمل باید بیش از سخن و شعار و حتی علم باشد و تا زمانی که بین علم و کار تقارن پدید نیاید مطلوب نخواهد بود. در این باب فرمود: «العلم مقرون بالعمل فهن علم عمل، و العلم یهتف بالعمل، فان اجابه  و الا ارتحل عنه، دانش را با کردار پیوندی تنگاتنگ است؛ پس هر آنکه چیزی آموخت باید به کارش گیرد؛ چه دانش، کردار را فرا می‌خواند و اگر پاسخی نیابد می‌کوچد.»

ناگفته نماند که این مسائل تمام افراد از هر طبقه و قشر را در برمی‌گیرد و بنا به نظر امیرالمومنین امیران و وکیلان، مدیران و .. همه و همه باید این مبانی و ملاکها را مدنظر داشته باشند و الا والیان و شهروندان جامعه اسلامی محسوب نمی‌شوند.

وجدان و کار؛ وجدان کاری:

پیش از این یادآور شدیم که اگر آدمی از داشتن قلب سلیم بی‌بهره باشد بطور قطع چنین انسانی از وجدان نیز بی‌بهره است. پس برای بدست آوردن وجدان لازم است قلب را سالم و صحیح نگه داشت والا تلاش بیهوده خواهد شد.

اما آنچه در اینجا مهم است اینکه چه ارتباطی بین وجدان و کار وجود دارد و منظور از وجدان کاری چیست؟ در دیدگاه اسلام خداوند ناظر همیشگی و تمام اعمال آدمیان است حالا اگر انسان بتواند حضور خدا را درک و وجدان کند قطعاً چنین شخصی احتیاج زیادی به پاسبانهای بشری نخواهد داشت. اما باید توجه داشت که چنین نگرش ما را از پروردن آدمیان حتی آنهایی که حضور خدا را درک نمی‌کنند بازدارد لذا این نظریه مبنا را کار و وجدان قرار می‌دهد و تمام آدمیان را مورد خطاب قرار می‌دهد.

پس باید آدمیان را با وجدان آشنا کرد تا در جاهایی که ناظران بشری وجود ندارد ناظر درونی او را بپاید. ناگفته پیداست که اگر انسانی کار خود را با راهنمایی وجدان انجام ندهد قطعاً ناظران بشری هم بطور کامل توانایی واداشتن چنین شخصی به کار را نخواهد داشت.

پس بین وجدان و کار ارتباط تنگاتنگی وجود دارد و اگر در جامعه‌ای آدمیان این ارتباط را مدنظر قرار ندهند قطعاً کارها بصورت ناقص انجام خواهد پذیرفت اگر بگوییم که در شرایطی ممکن است هیچ کاری هم انجام نپذیرد.

با توجه به آنچه گفته شد می‌توان از وجدان کاری تعریفی را ارائه کرد:‌«وجدان کاری نوع نگرش است که آدمی با عنایت به وجدان، کار خود را به انجام می‌رساند و نهایت تلاش خود را بکار می‌گیرد تا کار را بصورت تمام و کمال انجام دهد و پیش از آنکه دیگران از نقصان کار او ناراحت شوند او خود دیگر است و نسبت به تکمیل آن باز تلاش نهایی خود را بکار می‌گیرد.» پس انسانی که دارای وجدان کار است اولاً‌برای قانون احترام قائل است و آن را در مقام عمل بطور صددرصد اجرا می‌کند حتی اگر در صورت عدم انجام مجازاتی مواخذاتی در کار نباشد. چنین انسانی به هبچ وجه به تساهل و تسامح تن نمی‌دهد و درصدد توجیه آنها برنمی‌آید.

با تاسف باید گفت که غربیها در عمل به وجدان کاری به مراتب از مسلمانان جلوتر و پیشقدم ترند از مامور شهرداری تا مامور سازمان جاسوسی گرفته تا ریاست جمهوری یک کشور غربی بطور کامل به وجدان کاری باور عمیق دارند. برای نمونه به برخی از نوشته‌های مستر همفر اشاره می‌کنیم تا هم تاییدی بر وجدان کاری غربی باشد و هم بر ما مسلمانان پرادعای کم کار غربی! همفر در خاطرات خود می‌نویسد : «بعد از دو سال... خواستم به وطنم برگردم ... و برگشتم و مدت شش ماه در لندن ماندم و با دخترعمویم ماری شوای ازدواج کردم ... همین شش ماهی بود که اوان زندگی را با همسر تازه و زیبا بسر بردم، از من حامله شد و من انتظار داشتم هرچه زودتر فرزند نوزادم را ببینم، ولی در این بین از طرف وزارتخانه ابلاغ من صادر شد که باید برای اجرای برنامه بطرف عراق بروم ... لذا به مجرد صدور فرمان از ناحیه وزارتخانه من هم بدون درنگ برخلاف خواهش و اصرار همسر جوانم ماموریت تازه را پذیرفتم و روزی که از او جدا شدم اشک و آه او سخت مرا آزرد، قیافه غمنده و پژمرده‌اش مرا گریان ساخت، از من خواست که مرتب نامه بنویسم ... ولی عواطف خودم را افسار زدم و با همسرم خداحافظی کردم و ...»

وجدان میزان سنجش:

چه ظلماتست این شیی نامتناهی (درون- وجدان) که همه افراد بشر آنرا با خود دارند و با نومیدی بسیار تمنیات دماغ و اعمال زندگی خود را به آن می‌سنجند. مفهوم سنجش را با دو شکل می‌توان تفسیر نمود:

1-   سنجش واقعیات و تشخیص حق و باطل با ساختن قضیه یا یک اصل مثلاً‌عهده‌دار بودند پرداخت وام واقعیتی است از هزاران واقعیات که در زندگی انسانی وجود دارد وجدان این واقعیت را با نظر به اصول و قوانین اجتماعی انسانی می‌سنجد. در نتیجه پرداخت و از عهده برآمدن وام را حقیقت (وجدان) و تخلف از پرداخت را باطل تشخیص می‌دهد.

2-   سنجش واقعیات فقط از نظر تاثر و انعکاس نتیجه جریان خارجی در وجدان بوده و وجدان هیچگونه قضیه یا اصلی نمی‌سازد مانند سرخ شدن صورت انسانی در موقع خجلت و شرمندگی و انبساط و شکفتگی در موقع خرسندی و رضایت.

ما این دو جنبه را در درون خود می‌بینیم یعنی هم شناختن اصول و قوانینی را که در نتیجه سنجشها بدست می‌آید و هم تاثر و منعکس ساختن نتیجه جریان واقعی را در پدیده‌های زندگی که پیش می آید.

منعکس ساختن اثری در وجدان از امتیازات خارجی یا درونی یک مسئله کاملاً روشن است یعنی چنانکه شکنجه یا آرایش را در درون خود احساس می‌کنیم همچنان وجدانی را که مانند میزان الحراره استی که وسیله سنجش نیکی‌ها و بدی‌هایی را که انجام داده‌ایم بوسیله آن دریافت می‌کنیم.

عوامل تئوریک و روانی عدم وجدان کار در میان مسلمین:

آدمی تا زمانی که مساله‌ای از نظر تئوریک حل نکند در مقام عمل یقیناً با موانعی مواجه خواهد شد. بالاخره یا باید عمل را عوض کرد و یا اندیشه را . و از آنجاییکه پیشه‌ها تابع اندیشه‌هایست لذا رفتار و اعمال انسانها منبعث از نوع اندیشه‌ای است که به آن اعتقاد دارد. پذیرفتنی نیست که بگوییم اندیشه ما یک چیز جداگانه‌ای است و اندیشه یک امر جدا. بلکه باید بگوییم آدمی وقتی در مقام عمل نمی‌تواند مطابق اندیشه‌اش رفتار کند یواش یواش نسبت به اندیشه پیشین خود با تسامح برخورد می کند و درصدد توجیه و تعدیل آن برمی آید.

الف)توجیه غلط توکل و تاثیر آن در عمل: در قرآن و احادیث مسلمانان به زندگی متوکلانه دعوت شده‌اند و بر آنها فرض شده که در زندگی خود به خداوند توکل کنند. اما در اثر توجیهات و تفسیرات غلط و نابجای صوفیه توکل را آنچنان که باید جایگاه خود را پیدا نکرده است. تلقی آدمیان از توکل این است که کارها را باید طوری انجام داد که جای پایی و جای دستی برای توکل به خداوند باقی ماند لذا راه صحیح آن است که آدمی در انجام امور خود دقت و کارایی لازم را بکار نبرد تا بخشی از کار بلنگد و در آن بخش بتوان به خدا توکل کرد و الا معنای توکل که ترک تدبیر است درست درآید؟ اما واقعیت توکل چیزی غیر از این است چه توکل در اموری صادق است که خداوند دست آدمی را از انجام آنها و از نشان دادن عکس‌العمل منع کرده است. بعنوان مثال وقتی ما آخر استنباطات را درباره زلزله بعمل آوردیم از آن پس باید متوکلانه منتظر اوامر دیگر الهی باشیم. پس آن بخش از کاری که به ما انسانها واگذار شده قطعاً باید با آخرین و تا آخرین مرحله کار انجام دهیم و هیچ جای توجیه برای کم کاری و عدم دقت نمی‌ماند، لذا اینگونه تعبیر از توکل برای برخی از آدمیان توجیه گر عدم وجدان کاری شده است.

ب) جدی نگرفتن امر دنیا: درست است که هم قرآن و هم احادیث و هم زندگی معصومین همه و هم مبین نوع نگرش آنها به دنیا و عدم میل و رغبت آنها به دنیاست اما بعضاً این نگرش آنچنان که باید فهم نمی‌شود و چنین تلقی می‌شود که چون دنیا ناپایدار است لذا در انجام امور نیز اهتمام لازم را نباید بکار ببریم.

وقتی از یک صوفی پرسیدند چرا برای خود خانه مهیا نمی‌کنی؟ در جواب گفت: «الامر السهل من ذلک، کار دنیا از این آسانتر است که به فکر تهیه خانه باشیم.» حال اگر کسی در زندگی خود چنین نگرش نسبت به دنیا داشته باشد قطعاً درصدد انجام دقیق امور برنخواهد آمد. وقتی عالم اخلاق جهان اسلام امام محمد غزالی در باب زهد نسبت به دنیا می‌گوید: آخرین مرحله زهد نسبت به دنیا آن است که برای فردای خودت غذا نداشته باشی آنوقت وضع بقیه مشخص است.

بنابراین سهل گرفتن امر دنیا باعث بی‌دقتی و عدم وجدان کار در میان مسلمین شده است. در حالیکه از آموزه‌های معصومین چنین برداشتی نمی‌توان کرد بلکه آنها توصیه می‌کردند کار آنکس کرد که تمام کرد.

ج) عدم توجه به قانون و تسامح نسبت به آن:‌ ایرانیها و مسلمانان با توجه به اینکه هیچ وقت قانون را برای قانون نمی‌خواستند بلکه آن را همیشه توجیه‌گر گریز از خطرات می‌دانستند لذا با کمترین فرصتی از تن دادن بدان طفره می‌رفتند اما اگر کسی قانون را برای قانون و نظم بخواهد و معتقد باشد که قانون برای همیشه و همه جا است و باید رعایت گردد چنین شخصی هرگز در انجام امور کوتاهی نخواهد کرد.

د) خلط بین بی‌عدالتی در قانون و عدم داشتن وجدان کار: غالب کسانی که به نحوی وجدان کاری ندارند یعنی ناعادلانه بودن قانون (به زعم خودشان) و انجام ناتمام کار ملازمه ای می بیند و ظالمانه بودن قانون را با ناتمام گذاشتن کار جبران می کنند در حالیکه اگر کارمندی ،معلمی و ... نسبت به میزان حقوق مضبوط در قوانین اعتراض دارند نباید آن را با کم کاری و عدم وجدان کاری جبران کنند بلکه باید توجه داشته باشند که بین این دو هیچ ملازمه‌ای در کار نیست اگر اشکالی در کار هست باید آن را از مسیر صحیح خود حل و فصل کرد. پس برای اینکه به وجدان کاری عامل باشیم لازم است انجام کار را با چیز دیگری مقایسه نکنیم بلکه وجدان را حاکم بر آن سازیم.

ذ) عدم اعتقاد به ارزش ذاتی کار: ما مسلمانان کار را وسیله‌ای برای اهداف دیگر در نظر می‌گیریم لذا در انجام بسیاری از امور خود توفیق چندانی بدست نمی‌آوریم. واقعیت این است که تنها کسانی در زمینه‌های مختلف کار می‌توانند توفیق حاصل کنند که کار را فقط برای کار انجام می‌دهند و آن را از نظر هدف می‌بینند نه از منظر وسیله. عموم کسانی که به این نگرش قائل نیستند در انجام کارهایشان همیشه با دلسردی و ناکامی مواجه‌اند بر خلاف مسلمانان؛ غربیها هم در باب علم و هم کار به جایگاه خوبی رسیدند به معنا که در جهان غرب هم علم برای علم آموخته می شود و هم کار برای انجام می‌شود. یعنی هر دوی اینها ارزش ذاتی دارند نه ارزش تبعی و به نظر نگارنده تا زمانی که چنین نگرش در میان مسلمین پیدا نشود به وجدان کاری نخواهیم رسید.

در نهج البلاغه علی علیه‌السلام همیشه نسبت به عدم انجام دقیق امور ناراحت می‌شدند و از این که مسلمین آن دوران نسبت به انجام امور خود تساهل می‌کردند معترض بودند. خطبه 27نهج البلاغه مبین و موید این اعتراض علی علیه‌السلام است و شاید همین عامل باعث عدم توفیق آن حضرت در گستر عدالت بوده باشد.

منابع مورد استفاده:

قرآن کریم

نهج البلاغه ترجمه فیض الاسلام

لغت نامه دهخدا

فرهنگ معین، دکتر معین

فرهنگ آفتاب، عبدالمجید معادیخواه

وهابیت ایده استعمار، سیداحمد علم الهدی

وجدان، استاد محمد تقی جعفری

توبه حقیقی

توبه در زبان عربی به معنی بازگشت است و در اصطلاحات اسلامی به معنی بازگشت به سوی خدا.
فرد گناهکار با هر گناهی که مرتکب می‌شود، خود را از خداوند دورتر می‌کند و تنها به وسیله‌ی توبه است که می‌تواند به سوی خداوند بازگردد.
خداوند متعال که نسبت به تمام بندگانش مهربان است، در ِ توبه را به روی هیچ کس نبسته است و همواره پذیرای انسان‌هایی است که قصد بازگشت به سویش را دارند.
بنابراین، انسان‌ها کافی است تصمیم بگیرند و همت کنند تا خود را از گرداب هلاکت‌بخش گناه و نافرمانی پروردگار برهانند.

توبه صرفا بیان کلماتی که بیانگر پشیمانی و اظهار ندامت باشند نیست. این کلمات، مرحله ابتدایی و نمادی از حقیقت توبه هستند. روح توبه و حقیقت آن، عمل و اقدام جدی برای بازگشت به سوی خداست. اگر کسی بخواهد به طور جدی توبه کند، باید شرایط ضروری و لازم آن را مراعات کند، و الا راه به جایی نخواهد برد.

آیات و روایات زیادی در زمینه توبه حقیقی و راستین وجود دارد که به عنوان نمونه، به یک مورد اشاره می‌شود:
شخصی در پیشگاه
امیرالمؤمنین علی علیه السلام گفت:«استغفرالله.» (از خداوند طلب آمرزش می کنم)
امام با شنیدن این جمله خشمگین شد و به او فرمود:« مادرت به سوگت بنشیند. آیا می‌فهمی که استغفار چیست؟ استغفار، مقام بلندمرتبگان است. این جمله‌ای که گفتی چند کلمه است، اما استغفار حقیقی شش معنی و مرحله دارد:
نخست پشیمانی از گذشته؛ دوم تصمیم بر ترک همیشگی گناه در آینده؛ سوم اینکه حقوقی را که از مردم ضایع کرده ای به آنها باز گردانی، به طوری که هنگام ملاقات پرورگار، حقی بر تو نباشد؛ چهارم این که هر واجبی را که ترک کرده‌ای به جای آوری (قضا کنی)؛ پنجم آنکه گوشت‌هایی که بر اثر اعمال حرام بر بدنت رشد کرده، با اندوه بر گناه، آب کنی تا چیزی از آن باقی نماند و گوشت تازه به جای آن بروید؛ و ششم آنکه به همان اندازه که شیرینی معصیت و گناه را چشیدی، سختی و زحمت طاعت را نیز بچشی.
پس از انجام همه این مراحل است که باید بگویی استغفرالله »

منابع:
نهج البلاغه، کلمات قصار، شماره 417.

 

توبه  کار زشتُ وای کار بد 

شب نیمه شعبان

سخنى درباره نیمه شعبان

بر گرفته از کتاب حضرت مهدى علیه السلام فروغ تابان ولایت

مؤ لف محمد محمدى اشتهاردى


شیخ حر عاملى رحمه اللّه از بزرگان اصحاب نقل مى کند که امام صادق علیه السلام فرمود

((شبى که حضرت قائم (عج ) در آن متولد شد، هیچ نوزادى در آن شب متولد نمى شود مگر اینکه مؤ من خواهد شد، و اگر در سرزمین کفر متولد گردد، خداوند او را به برکت امام مهدى (عج ) به سوى ایمان منتقل مى سازد.))(5) در نیمه شعبان زیارت حضرت امام حسین علیه السلام و همچنین زیارت امام زمان علیه السلام مستحب است ، امام صادق علیه السلام فرمود

((شب نیمه شعبان بهترین شب بعد از شب قدر است و خواندن دو رکعت نماز در شب نیمه شعبان بعد از نماز عشاء مستحب است ، در رکعت اول بعد از حمد، سوره کافرون و در رکعت دوم بعد از حمد سوره توحید خوانده شود)).(6) غسل و شب زنده دارى و عبادت در این شب بخصوص فضائل بسیار دارد، این شب در نزد خدا چنین مقامى دارد که ولایت با سعادت امام زمان علیه السلام در سحرگاه این شب واقع شده و بر عظمت و رونق آن افزوده . ضمنا روایاتى آمده که نیمه شعبان همان شب قدر و تقسیم ارزاق و عمرها است ، و در بعضى از این روایات است شب نیمه شعبان شب امامان علیهم السلام است و شب قدر شب رسول خدا صلى اللّه علیه و آله است . از جمله فضائل این شب اینکه ، از شبهاى مخصوص زیارت امام حسین علیه السلام است که صد هزار پیامبر (صلواة اللّه علیهم ) آن حضرت را در این شب زیارت مى کنند. از نمازهاى مستحبى که در این شب وارد شده دو رکعت نماز است که در هر رکعت بعد از حمد صد بار سوره توحید خوانده مى شود. نقل شده

رسول اکرم صلى اللّه علیه و آله فرمود

شب نیمه شعبان در خواب دیدم جبرئیل بر من نازل شد و فرمود

اى محمد

اى محمد صلى اللّه علیه و آله و سلم در چنین شبى خوابیده اى ؟ گفتم

این شب چه شبى است ؟ فرمود

شب نیمه شعبان است برخیز، مرا بلند کرد و به بقیع برد، و سپس ‍ فرمود

سرت را بلند کن زیرا در این شبها درهاى رحمت خدا در آسمان بروى بندگان باز است ، همچنین در رضوان ، در آمرزش ، در فضل ، در توبه ، در نعمت ، در جود و سخاوت ، در احسان باز است ، خداوند به عدد پشمها و موهاى چرندگان در این شب گنهکاران را آزاد مى کند، پایان عمرها در این شب ، تعیین مى گردد، رزق هاى یکسال در این شب تقسیم مى شود و حوادث یکسال در این شب معین مى گردد. اى محمد! کسى که این شب را با تکبیر و تسبیح و تهلیل و دعا و نماز و قرائت قرآن و اطاعت و خضوع و استغفار بسر برد، بهشت منزل و سراى او است ، و خداوند گناهان گذشته و آینده اش را مى آمرزد... اى محمد صلى اللّه علیه و آله و سلم این شب را احیاءدار و به امت خود دستور بده آنها نیز این شب را احیاء بدارند، و با عمل به سوى خدا تقرب جویند، چرا که این شب شبى شریف است . از اعمال این شب ، خواندن دعاى کمیل در سجده است روایت شده که کمیل گوید دیدم على علیه السلام این دعا را در شب نیمه شعبان در سجده خواندند. در مورد زیارت امام حسین علیه السلام در این شب بخصوص در صورت امکان در کنار قبرش ، آمده هر که بشناسد امام حسین علیه السلام را و شهادت او و هدف شهادتش را که موجب نجات امت گردید و وسیله و راهگشائى براى رسیدن به فوز عظیم شد (خلاصه اینکه عبادتش در این شب از روى توجه و علاقه و معرفت خاص باشد) آنگونه خویشتن را در برابر خدا خاضع نماید که شایستگى آن را دارا مى باشد و نیز از خدا خواسته هاى شرعیش را تقاضا کند

ارتباط وجدان با روح و روان انسان

مسئله وجدان از جمله مسائلی است که تاکنون دانشمندان و فلاسفه جهان مقالات فراوانی درباره آن نوشته‌اند و یکی از فلاسفه معاصر استاد محمدتقی جعفری کتابی با عنوان وجدان نوشته‌اند که به نقد و تحلیل مطالب پرداخته است. ایشان در این کتاب وجدان را چنین تعریف می‌کنند: وجدان از نقطه نظرهای روانشناسی حالات پسیکولوژیک و اخلاقی روان می‌باشد و وجود پدیده‌های روانی خودآگاه را طرح می‌کند.
به طوری که دانشمندان و روان پژوهان در تعریف وجدان آورده‌اند: وجدان نیروی باطن و موثری در نفس آدمی می‌باشد که مهمتر از ماده جسمانی است. بنابراین وجدان یک پدیده متغیر و شخصی می‌باشد که از عوامل خصوصی شخص برانگیخته می‌شود.
و از فلاسفه قدیم مثلا ارسطو در تعریف وجدان می‌توان گفت: نفس انسانی از دو جزء ترکیب یافته است: یکی از آن دو عقل شخصی هر فرد است و دیگری پیرو عقل است که از آن به وجدان تعبیر شده است.
از تعاریفی که شد می‌توان چنین تحلیل کرد عقل انسان به دو قسمت تقسیم می‌شود که از آن به عقل مجرد و عقل عملی تعبیر می‌شود که اگر بخواهیم وجدان را به یکی از این قسمت‌ها مربوط کنیم می‌توان آن را از فعالیت عقل عملی دانست.
زیرا وجدان است که به کمک عقل حس و درک اخلاقی انسان را تحریک می‌کند.
پس وجدان نیرویی است که با کمک عقل، ممیز خوبی‌ها و بدی‌ها و نوعی قاضی و داور انسان می‌باشد به طوری که در مقابل اعمال نیکو مثل عدالت احساس شادی و خرسندی می‌کند و در مقابل ظلم و ستم شکنجه خواهد دید و به پشیمانی و ندامت می‌رسد. ارتباط وجدان با عقل به قدری نزدیک است که عده‌ای گفته‌اند: وجدان به مانند دادگاهی می‌ماند که در تمام قضاوت‌های عقلی نظارت می‌کند و اوست که خوب را از بدو بالعکس تشخیص می‌دهد.
در بعضی از آیات مسئله وجدان به نفس تعبیر شده است به طوری که در داستان حضرت ابراهیم (ع) بعد از شکستن بت‌ها که در (سوره انبیا/ ۶۴) آمده:
فرجعوا الی انفسهم فقالوا انکم انتم الظالمون
آنان به وجدان و فطرتشان بازگشتند و به ضمیرهای خود مراجعه کرده و گفتند حقا که شما ظالم و ستمگرید.
در صورتی که در بعضی از روایات و گفته‌های بزرگان آمده است که مسئله روح و وجدان مترادف یکدیگر هستند. پس وجدان اخلاقی که در تعریف آن آمده است که آگاهی به بعضی از شئون شخصیت، آگاهی به خود به طور عموم تمام شخصیت را مورد توجه قرار می‌دهد، با نمود‌های گوناگونش از فعالیت‌های روح به شمار می‌رود به طوری که ولتر می‌گوید: علم بی‌وجدان ویرانی روح است! در روانشناسی تاثیر کیفیات ذهنی و روحی در رفتار آدمی مورد توجه بسیار قرار می‌گیرد و عوامل مولد اندیشه و کار تحلیل و تجزیه می‌گردد و طرز فعالیت و تاثیر آنها در سرنوشت شخص بررسی می‌گردد.
انسان در مراحل تزکیه نفس و اخلاق خود متوجه می‌شود که عقل ارتباط تنگاتنگی با وجدان دارد به صورتی که وقتی گناهی انجام می‌دهد برای توبه از آن گناه ابتدا وجدان، او را شکنجه می‌دهد که برای چه این گناه را انجام دادی. این نکته نباید فراموش شود که عذاب وجدان و شکنجه به قدری باشد که انسان را ناامید کند به طوری که دچار افسردگی و اضطراب شود. پس خوف و رجاء در اینجا کاملا متعادل باشد نه خوف بر رجاء غلبه کند و نه رجاء بر خوف.
بنابراین وجدان یکی از عوامل مهم برای تزکیه نفس و اخلاق و توبه انسان از گناهی است که انجام داده است.
مخلص کلام اینکه:
ـ از مجموع صحبت‌هایی که فلاسفه درباره وجدان کرده‌اند به این نتیجه می‌رسیم که بعضی از حالات نفسانی منبعث از روح و عقل و وجدان است و تا اینجا به این مسئله می‌رسیم که وجدان ارتباط مستقیم و غیر مستقیم با روح و روان داشته و نقش وجدان در حیات آدمی اثرات عمیقی دارد. همچنان که می‌تواند در تزکیه نفس و روح، را از آلودگی‌ها نجات داده و عقل عملی را تقویت نماید و سعادت و نیکبختی روح را در عالم پس از مرگ تامین نماید.
منبع: قرآن کریم
احمد زمردیان: حقیقت روح
زهرا یوسفی مصری

برگرفته از:www.niazpardaz.ir/